سکوت

شب بود و تب مبهم من بود و

سکوت لب تو

دل بود و خجل روح ِ نپالوده

ز آثار گناه

چشمی که روان بود سرشک از مژگانش

و دوان تا به سحر

پی لبخند لطیفی که خیال خوش توست

راکب مرکب ماه !

نظرات 3 + ارسال نظر
موسا شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:54 ق.ظ

سلام
چه حس خاشی !

[ بدون نام ] یکشنبه 25 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 12:34 ب.ظ

با هرمزگانی اخباری تازه و متفاوت را تجربه کنید
http://www.hormozgani.blogsky.com/

آنا چهارشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:59 ق.ظ http://anapourna.persianblog.com

سلام. خیلی خوشحالم از آشنایی با وبلاگ شما.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد