کوچ نیکی

یاد آیدم از دل در روز شکفتن

روز خوش و نیکوی افسانه شنفتن

در بند تو بودن پر بال و پرم کرد

سرشار سرودن ها خالی زغم و درد

مسفام غروبی تلخ وان کوچ جگر سوزان

از راه رسید و خاک شد خوان زر اندوزان

پروای شکیبیدن از دایره بیرون شد

بسیار کسان را دل زین داغ کهن خون شد

من آینه در مشت جویای تبسم

سر داده به رویا در کوچه شدم گم

نظرات 3 + ارسال نظر
* یاس سفیدم * چهارشنبه 8 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 12:19 ق.ظ http://yasesefid.blogsky.com

زیبا


پر حجم


پر از حرف


پر از عمق



و شاید خلوصی انکار نا پذیر




زیبا بود

سارا پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 04:49 ق.ظ

براش دعا کردیم ولی.....................................................................................................................
خدایش بیامرزد.

لیلا جمعه 6 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 12:47 ق.ظ

علی رضایی (شریف )
ضمن تشکر از سروده زیبایی شما (معجره )
خیلی زیبا بود
دوست دارم شما رو از نزدیک ببینم
من واسه دیدن شما خیلی بی تاب هستم
خوب باشی خوش باشی
علی اقا ایا شما هنوز(......)هستی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد