حدیث بی پناهی!

  حدیث بی پناهی جماعت اهل هنر در این دیار حدیثی مکرر است.چه می گویم هنرمند در سایه هنرش خوش حال و هوایی دارد و با ایثاری شگرف در رویای گسترش این سایه بر همنوعانش بال بال می زند.اما با جمعیتی که این سایه را سیاه می داند و هرگزش بر نمی تابد و خنکای آن را در نمی یابد چه باید گفت؟

هنرمند را جغدی می داند که باید پراندش و دیوی که باید دواندش گرسنه و تشنه، این سو و آن سو. چرا که گرسنه را این سو و آن سو کشیدن و ارزانش خریدن و یوغ بر گرده در نهانش خزیدن سهل می نماید و آسان.

تا چه مایه دور از شعور باید بود تا بگویندت گاو تا بگویندت گرگ وگرنه انسان به شعورش اشرف است و به دانش احسن . به عشقش مقدس است و به هنرش و اندیشه اش مشعشع .

مرگ حق است و تبسمی شیرین بر تلخ واره ای که زندگی نامندش اما شمع فرو مرده در باد را می توان به خورده هوشی به یاد آورد. می توان با اندک جرقه ای از جرات دوباره روشن کرد می توان حتی گدازه ها را جمع کرد و با نخی از شوق شمعی دوباره ساخت.

و به زدودن زنگار تیرگی ها پرداخت. می توان آری ، تشنه نور اگر باشیم و گشنه ی شعور و دشمن تاریکی .

بارها شنیده ایم که گفته اند هرمزگان نه در روی خاک چیزی برای عرضه دارد و نه در زیر خاک . اما تلاش گران هنر وادبیات این دیار به نیکی این اباطیل را باطل کرده اند. ما ولی به خوبی آن رنج ها و ایثار ها را پاس نداشته ایم چرا که درک روشنی از روشنایی و اندیشه و احساس نداشته ایم .چرا که تاریکی تا اعماق روحمان ریشه دوانده که دیگر احساس نیازی به نور حتی در خود نمی یابیم و مگر مولایمان نمی گوید که اگر به چهار ستون دنیا بی اعتنا شوید بارقه های نور شما را در بر خواهد گرفت. و چهار ستون دنیا را قدرت- ثروت-شهرت و شهوت می خواند و مگر ما می توانیم از دست این چهار پای خبیث بگریزیم.تا با دو بال اندیشه و هنر به سه نیک مقدس نائل شویم.

می توانیم آری اگر به شرافت بشری و قداست انسانی خود ایمان بیاوریم و هر یک نهال کوچکی شویم که از دل جنگل به سوی نور قد می کشد.و چه خوب گفت سید شهیدان اهل هنر :" شهیدان مانده اند و مائیم که جریان زمان ما را با خود می برد ."

آری شهیدان عرصه اندیشه و هنر اقتدا به شهیدان دفاع از کرامت بشری دارند.آنان به دفاع از کیان معنوی بشر که کمتر از نیازهای مادی او نیست همت گماشته اند.نیاز انسان به اندیشه و هنر والاتر از نیاز به خاک و خانه است هر چند که هر کدام لازم و ملزوم یکدیگرند.به جاست که یاد شهیدان و ایثارگران و رنج دیدگان هر دو عرصه را بیش از پیش و هر روز افزون بر دیروز گرامی بداریم و بدانیم که ما نیازمندترانیم به آنان تا آنان به ما.آنان در برابر موج سنگین گذر زمان میخ خود را محکم کوبیده اند و به یاری هنر و اندیشه شان ستونی شده اند در برابر این موج و ما باید دست به دامن آنان شویم تا آب ما را با خود نبرد.آری می توانیم در بهترین و دلگشاترین نقطه های شهرمان آنجاهایی که حریصانه برای دکان و بوتیک و برجهای بتنی درنظر گرفته ایم ستون هایی به یادشان بر پاداریم حالا که جسدهاشان را به دلیل وحشت و جهالت هامان به شهر ها راه نمی دهیم و در پشت تپه ها زیر خاک پنهان می کنیم.می توانیم اندیشه وری را ارج نهیم و هنر را قدر بدانیم و ایثار جان در راه کرامت انسان را پاس بداریم و آنان را از خود نرانیم و مشغول چهار ستون دنیا در خود نمانیم و تصور کنیم شیراز بدون حافظیه و سعدیه را و همدان و خراسان و دیگر شهرهای جهان به دور از اندیشه ورانشان را .

و این نمی شود مگر اینکه اندیشه و هنر در نظرگاه جمعیمان ارج و قرب حقیقی خود را باز یابد چقدر زننده است که بزرگترین هنرمند موسیقی ما که آثر فاخرش میراث فرهنگی ماست و برای اعتلای روح ما مویش را سپید کرده ، در حال کما برایش دفترچه بیمه صادر شود آن هم به لطف شهردار قالیباف. بعد از سی و چند سال عرق ریزی روح و کاستن جان.آن یکی بعد از شصت سال تلاش هنری و دیگری بعد از پنجاه سال فعالیت ادبی مظلوم و مبهوت به دیار ابدی می شتابد.و ما شرم نمی کنیم از این همه انباشتن خویشتن خود از خبائث دنیا . و چه ساده ام من که از شما یاد آوردن ایشان را پس از مردنشان خواهانم.حال آنکه در زنده بودنشان به یاد نمی آوریدشان در حالی که اگر چون نیاکانمان قدرشان را بدانیم از گاز و پسته به حال ما و آیندگانمان بسی سودمندترند اگر سودای سود برایمان مجال اندکی اندیشیدن گذاشته باشد.