در لگد مال خلوص و بی نیازی
در گریزی ناگزیز از دست یازی
از گذرگاهی پر از تاریکی و سایه
سنگلاخ و سخت و سم فرسا
یکسره تا صبح
ــ سم بر سنگ سائیدند اسبان
صبورانه سر به زیر .
با تابش پر سوز خورشید
ناگاه
از زیر پلک های فرو افتاده شان
برقی برون جهید
ــ دره ی سواران نیزه به دست
و سپس صفیر تیر .
ناله های کودکان و جگر های جزغاله ی مادران
آتش به مأمن آسایش و هاشور باران
و ناگهان
به سفالینه هایی دیرینه سال
بدل گشتند
ــ خدایان عشق ، زنان بی زبان
از چکاچک شمشیر.
...........................................................................................
بر اساس سفالینه ی زن بی زبان متعلق به فرهنگ سرخپوستان اینکا