بر سیاهی آسمان ستاره ها خواهد درخشید
آنگاه که شب تیره فراگیر می شود
آنگاه که سکوت
چون عنکبوت می تند تار خود را
در رواق خیال خواب آلودگان
آنگاه که صدایی را
جز از سگان کوچه توان بر آمدن نباشد.
و سکوت سایه ابریست
افتاده بر زمین و زمان .
اما صدای ستارگان را چه کسی
توان فرونشاندن است
سوسوی ستاره
صدای فراخواندن است
او تمامی خویش را به جار نشسته است :
- سپیده را بنگرید
- : تلاش ما به بار نشسته است .
و بر زمینه سربی افق
خورشیدی دیگر
طلوعی نوین را
-: به تکرار نشسته است .
از کتاب آینه در مشت - صفحه ی ۴۵
سلام
زیبایی را از درونش صید کردم .> عالی بود .
تا سلام ...
سلام . آقای شریف . مثل همیشه جون هسته . اگه امکان ایشستن برامو بندری هم بنویس . ممنونم .
سلام
زیباست
بازم منتظر کارهات هستیم
علی گرامی ، سلام و خسته نبی با شعرون دل نشینت.
چه خشه که گهگاهی به بندری هم شعر تاگو دگه محشر .
به راستی، صدای ستارگان را چه کسی توان فرونشاند است !
شاد و سر بلند بومو نــــــــــــــــــــــــــــــی
با سلام و احترام
مطالبتان را خواندم البته اینه در مشت را قبلن خوانده بودم اما باز هم برایم تازگی داشت موفق باشید.